آسمونی ها

فـــرهنگ مهدویت در قرآن و عترت

آسمونی ها

فـــرهنگ مهدویت در قرآن و عترت

مــدعیان دروغیــن

آغاز فعالیت مدعیان دروغین


شروع این تفکر به دوران نایب دوم محمدبن عثمان بر می‏گردد. در زمان نایب اوّل، (عثمان بن سعید)، به علل مختلفی، منحرفان نتوانستند فعالیت کنند و لذا در دوران نیابت نایب اوّل خبری از ادعای دروغین نیابت نیست. اگر هم باشد به صورت خیلی کم رنگ مطرح بوده که مشهود و ملموس نبوده است.
علل عدم وجود این دروغ گویان در دوره نایب اول عبارت است از:
1. عثمان بن سعید از اشخاص مشهور و مورد اطمینان در میان شیعیان بود. همان طوری که گفته شد در زمان‏های پیش از غیبت صغری، از طرف امام هادی و امام حسن عسکری‏علیهما السلام و به نظر برخی حتی از طرف امام جوادعلیه السلام نیز وکالت داشته است. سوابق طولانی او با ائمه‏علیهم السلام، باعث شده بود که شهرت و منزلت خاصی در میان شیعیان داشته باشد. از این رو منحرفان در دوره نیابت وی، نتوانستند ابراز وجود کنند.
2. شرایط سیاسی و اجتماعی مساعد نبود که کسی ادعای دروغین بکند. در اوایل غیبت صغری، دولتمردان عباسی شدیداً مراقب اوضاع بودند و با تمام قوا تلاش می‏کردند ردپایی از مهدی‏علیه السلام و یاران او پیدا کنند و آنها را نابود سازند. بدین جهت کسی غیر از عثمان بن سعید، جرأت نمی‏کرد خود را به چنگال مرگ گرفتار کند؛ لذا فعالیت و نیابت او در آن دوره، یک جهاد بزرگ به شمار می‏رفت.
3. عدم عادت مردم؛ هنوز برای مردم به روشنی ارتباط با امام‏علیه السلام از طریق «نواب» جا نیفتاده بود؛ از این‏رو عادت مردم احتیاج به زمان داشت. این کار در دوره اوّل صورت گرفت. وقتی منحرفان دیدند مردم به چنین کارهایی عادت کرده‏اند، خواستند با ادعای دروغین، خود را نایب خاصّ امام زمان‏علیه السلام معرفی نمایند». [1] .
برخی از کسانی که در دوره محمدبن عثمان - نایب دوم امام زمان‏علیه السلام - به دروغ ادعای نیابت امام‏علیه السلام را داشتند، عبارت‏اند از: ابومحمد حسن شریعی، محمدبن نصیر نمیری، احمدبن هلال عبرتایی، ابوطاهر محمدبن علی بن بلال، ابوبکر محمدبن احمدبن عثمان معروف به ابوبکر بغدادی، برادرزاده محمدبن عثمان، اسحاق احمر و باقطانی و حسین بن منصور حلاج.
اگرچه حسین بن منصور معروف به صوفی‏گری است. لیکن مکاتباتی که شیخ در کتاب الغیبه بیان کرده است، نشان می‏دهد که وی ادعای نیابت هم داشته است.
از دیگر مدعیان دروغین نیابت «شلمغانی» است که در زمان نایب سوم حسین بن روح بوده و شخص دیگری به نام «ابودلف کاتب» که بعد از وفات چهارمین نایب ادعای نیابت نموده است. [2] .
البته گروهی از مدعیان نیابت به تدریج گام را فراتر نهاده، از «مهدویّت» خویش سخن گفتند.
برای اثبات دروغ بودن ادعاهای بابیّت در غیبت کبری و بخشی از غیبت صغری، دلیل‏های فراوانی ذکر شده است؛ اما بهترین دلیل زندگی این افراد است. زندگی خصوصی این افراد نشان می‏دهد در آتش حسد و آزمندی و باورهای کفرآمیز می‏سوختند و بی‏تردید صاحبان این رذیلت‏های اخلاقی و فکری، در گستره پرشکوه معنویت جایی نمی‏یابند. افزون بر این، دلیل‏های گوناگون دیگری نیز بر نادرستی این ادعا گواهی می‏دهد که به اختصار ذکر می‏شود.
یک. وقتی علی بن محمد سمری، نایب چهارم، در بستر وفات افتاد، مردم از او خواستند نایب پس از خود را معرفی کند؛ او فرمود: «لِلّهِ اَمرٌ هُوَ بالِغُه»؛ «خدا را امری است که باید به اتمام رساند».
این سخن علی بن محمد نشان می‏دهد هنگام غیبت کبری فرا رسیده است و دیگر نایبی معرفی نمی‏شود. چنان که در محل خود ثابت شد هر نایبی باید به وسیله نایب قبل از خود، مشخص شود! بنابراین، معرفی نکردن نایب به وسیله علی بن محمد سمری، نشان دهنده نبودن نایب و نادرستی همه ادعاهای نیابت است.
دو. امام زمان‏علیه السلام در توقیعی به علی بن محمد سمری چنین نگاشت: «... وَلا تُوصِ اِلی اَحَدٍ یَقُومُ مَقامَکَ بَعْدَ وَفاتِکَ، فَقَدْ وَقَعَتِ الغَیْبَةُ الثانِیَةُ». [3] .
سه. با آنکه این مسأله، مورد ابتلای مردم است و ائمه اطهارعلیهم السلام تمام آنچه مردم بدان نیاز داشتند بیان می‏کردند؛ در هیچ روایتی به تصریح یا اشاره از وجود نایب و باب امام زمان‏علیه السلام پس از نواب اربعه سخن به میان نیامده است. البته روایات بسیاری از جزئیات احکام و مباحث اعتقادی را به طور کامل بیان کرده‏اند؛ ولی درباره نیابت چیزی مشاهده نمی‏شود.
چهار. وجود نص خاصّ و کرامت، از شرطهای اثبات نیابت امام زمان‏علیه السلام است. نواب اربعه از این شرطها برخوردار بودند؛ اما مدعیان بابیّت توان ارائه نص و معجزه را نداشتند.
پنج. در روایات، غیبت امام زمان‏علیه السلام به صغری و کبری یا تام و غیر تام تقسیم شده است. بی‏تردید غیبت صغری را بدان سبب غیر تام می‏نامند که در آن دسترسی به امام‏علیه السلام - به صورت غیرمستقیم و از طریق نایب - ممکن است، اگر در زمان غیبت کبری نیز امام زمان‏علیه السلام نایب یا باب داشته باشد، اصل این تقسیم درست نیست و حتی در زمان غیبت کبری، غیبت تام محقق نمی‏شود.
شش. یکی از بهترین راه‏های اثبات دروغگو بودن مدعیان نیابت، آن است که این گروه مردم را به طرف دین خدا و امام زمان‏علیه السلام دعوت نمی‏کردند. آنان مردم را به خویش فرا می‏خواندند؛ بر خلاف نواب اربعه که کسی را به خود دعوت نمی‏کردند. به عبارت دیگر، آن که هوای نفس دارد، نمی‏تواند نایب امام زمان‏علیه السلام باشد. هواپرستی بسیاری از مدعیان دروغین، چنان بود که به ادعای نیابت بسنده نمی‏کردند و به تدریج به سمت ادعای «مهدویّت» و «نبوّت» پیش می‏رفتند!
در پایان گفتنی است که اجماع شیعه بر آن است که پس از علی بن محمد سمری، هیچ کس نایب خاصّ امام زمان‏علیه السلام نخواهد بود. افزون بر اجماع، ضرورت مذهب شیعه نیز بر این است که با وفات علی بن محمد سمری، رشته وکالت و نیابت خاصّ منقطع شد. [4] .

پی نوشت ها:
[1] همان، ص 494.
[2] زندگانی نواب خاصّ امام زمان‏ علیه السلام، ص 179 - 176.
[3] کتاب الغیبة، ص 395؛ کمال‏الدین، ج 2، ص 516؛ کشف الغمة، ج 2، ص 53.
[4] مکیال المکارم، ج 2، ص 357.


برداشت از عاشورا


مــدعیــان دروغیــن

سه گروه مدعی مهدویت

کسانی که در تاریخ بدین عنوان شهرت یافته ‏اند، به اعتباری بر سه گروه قابل تقسیم‏اند:
یک. کسانی که دیگران روی انگیزه‏ های خاصی، آنان را «مهدی» نجات بخش خواندند.
دو. کسانی که به انگیزه جاه‏ طلبی و قدرت خواهی، چنین ادعای دروغینی کردند.
سه. کسانی که طبق نقشه استعمار و به اشاره بیدادگران، به چنین دجالگری و فریب دست یازیدند و بی‏شرمانه خود را مهدی نجات بخش، معرفی کردند.
گروه اول
از تاریخ این واقعیت دریافت می‏گردد که برخی از کسانی که مهدویّت بدانان نسبت داده شده، نه از سوی خود آنان سرچشمه گرفته و نه خود بدان ادعا راضی بودند؛ بلکه یاران و پیروان آنان چنین عنوانی را به آنها نسبت داده و این اندیشه را در آن روزگاران در میان گروه‏ها و مراکزی گسترش دادند. البته به جا بود که خود آنان، چنین ادعاهای دروغین و نسبت‏های نادرست را به شدّت نفی کنند؛ اما روشن نیست که چرا خود آنان در برابر این عنوان ساختگی، فریاد اعتراض بلند نکردند و پیروان آنها کوشیدند تا برخی علایم و نشانه‏های حضرت مهدی ‏علیه السلام را - که در انبوه روایات آمده - به این چهره‏ ها تطبیق و تفسیر نمایند!!
برای نمونه از این گروه می‏توان بدین چهره‏ها اشاره کرد:
1. محمد حنفیه (کیسانیه)
2. زید فرزند امام سجادعلیه السلام
3. محمدبن عبداللّه محض
گروه دوم
اینان کسانی بودند که به انگیزه‏های فریبکارانه و جاه‏ طلبانه، ادعای مهدویّت نمودند و برای جلب عواطف و احساسات، تسخیر دل‏ها و قلب‏ها و به دست آوردن قدرت و عظمت، به دروغ و دجالگری، خود را مهدی نجات بخش معرفی کردند!
این گروه بسیارند؛ از جمله آنان «مهدی عباسی» است. پدرش منصور دوانیقی ادعا کرد که پسرش «مهدی عباسی» همان مهدی موعود است! با اینکه این عنصر فریبکار پیش از این ادعا، به محمدبن عبداللّه محض - به عنوان مهدی نجات بخش است - دست بیعت داده بود و او را مهدی نجات بخش می‏دانست!
گروه سوم
اینان عناصری بودند که بر اساس نقشه استعمار و به اشاره استعمارگران، ادعای مهدویّت نمودند! استعمار پلید برای درهم کوبیدن اسلام و فروپاشی جامعه بزرگ اسلامی و افشاندن بذر اختلاف، کینه‏ توزی و جدایی؛ نقشه‏های خائنانه بسیاری کشید تا به هدف خویش برسد و جهان اسلام را ببلعد. از جمله نقشه‏های شیطانی آن در این میدان، ساختن مرام‏ها و مسلک‏های رنگارنگ در میان مسلمانان و بازی با مفاهیم و ارزش‏های مقدس و اعتقادات دینی آنان بود تا بدین وسیله، بذر بی ‏ایمانی و سست باوری و تزلزل دل‏ها و قلب‏ها را در جامعه اسلامی، پدید آورد! از چیزهایی که از آن در این میدان سوء استفاده کرد، اندیشه و عقیده به مهدی موعود بود، در این راه برخی عناصر را به دلخواه خویش تربیت کرد و به آنان دستور داد تا ادعای مهدویّت کنند و آنان را با همه امکانات در این راه یاری کرد که برای نمونه می‏توان به «علی محمد باب» اشاره کرد. [1] .

پی نوشت ها:
[1] ر.ک: امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص 565 تا 572.


برداشت از عاشورا